عشق من ، منو صدا کن
منو از خودم رها کن
تو اجاق مرده ی دل
آتشی تازه به پا کن
تو منو از نو بنا کن
عشق من منو صدا کم
قصمو بی انتها کن
روبروت آينه بذار
ابديتی بنا کن
عشق من ، منو صدا کن
قصه ی نگفته ام من
تو بيا روايتم کن
از عذابم راحتم کن
ای صدای تو نهايت
راهی نهايتم کن
عشق من ، منو صدا کن
تو منواز نو بنا کن
رهسپار قصه ها کن
تو به خاسکتر نگاه کن
آتشی تازه به پا کن
ای بهار انتظارم
من زمين بی بهارم
شوره زار انتظارم
چهره ی شکسته دارم
جسم و جانی خسته دارم
به در ويرانه ی دل
بغض قفل بسته دارم
عشق من ، منو صدا کن
منو از خودم رها کن
تو اجاق مرده ی دل
آتشی تازه به پا کن
تو منو از نو بنا کن
عشق من ، منو صدا کن
قصمو بی انتها کن
روبروت آينه بگذار
ابديتی بنا کن
عشق من ،منو صدا کن
يک شب گرم و تب آلود
آمدی از شهر باران
ناگهان از هر جوانه
گل بر آمد چون بهاران
ای تو از نسل بهاران
ای اميد سبزه زاران
ای صدايت پاک و معصوم
چون سرود چشمه ساران
ای نگاه تو هميشه
مثل دريا بيکرانه
ای بلند گيسوانت
خوشترين شعر شبانه
ای که نامت در زمانه
گشته در خوبی فسانه
کرده اينک در دل من
آتش عشق تو خانه
ای که نامت بر لب من
معنی خوب سرودن
خوشترين ايام عمرم
لحظه های با تو بودن
آمدم تا عاشقانه در کنار تو بمانم تا برای تو بميرم، مهربان من
آمدم ای نازنينم تا به جبران گذشته سر ز پايت بر نگيرم، همزبان من
آمدم تا آنکه باشم تکيه گاه خستگی هات، ای گل نيلوفر من
تا سحرگاهان بپيچد عطر گرم بازوانت در حريم بستر من، مهربان من
در دو چشم من نگاه کن تو منو از من جدا کن با محبت آشنا کن
ترک آن افسانه ها کن مهربانی را صدا کن اين تو و من را رها کن
نازنينم، تو منو از نو بنا کن
بر دو چشمان تو سوگند در تمام ملک هستی
اولين عشقم تو بودی آخرين عشقم تو هستی
سر زده همچون ستاره در شب تنهايی من
همچو باران بهاری تن کشيدی روزگاری، در حريم شوره زاری
در قلب سردم زد جوانه، گلهای خودروی ترانه
شیرين ترين افسانه ها پر شد ز ما در خانه ها، قصه های عاشقانه
می ماند از ما اين ترانه بر روی لبها جاودانه
در قهطی عشق و وفا از عشق ما باشد نشانه
بعد ما در اين زمانه
آمدم تا عاشقانه در کنار تو بمانم تا برای تو بميرم، مهربان من
آمدم ای نازنينم تا به جبران گذشته سر ز پايت بر نگيرم، همزبان من
آمدم تا آنکه باشم تکيه گاه خستگی هات، ای گل نيلوفر من
تا سحرگاهان بپيچد عطر گرم بازوانت در حريم بستر من، مهربان من
در دو چشم من نگاه کن تو منو از من جدا کن با محبت آشنا کن
ترک آن افسانه ها کن مهربانی را صدا کن اين تو و من را رها کن
نازنينم، تو منو از نو بنا کن
ای ازعـشــق پاک من هميشه مست
من تو را آسان نياوردم به دست
من تو را آسان نياوردم به دست
بارهـا ايـن کـــودک احســــاس من
زيـر بارانـهای اشــک من نـشـت
من تورا آسان نياوردم به دست
در دل آتش نشـستـن کارآسانی نبود
راه رابراشک بستن کارآسانی نبود
باغروری هـم قدبـالای بـام آسـمـان
بارهادرخود شکستن کارآسانی نبود
بارها ايـن دل به جرم عــاشــقــی
زير سـنــگينی بـار غم شـکـســت
من تورا آسان نياوردم به دست
دربدست آوردنت
بردبـاريها شـده
بی قراريـها شـده
شب زنده داريهاشده
دربدست آوردنت
پايداريها شده
ای ازعشق پاک من هميشه مست
من تو را آسان نياوردم به دست
من تو را آسان نياوردم به دست
تو هموني كه توي موج بلا
واسه تو دستامو قايق مي كنم
اگه موجا تو رو از من بگيرن
قطره قطره آب مي شم دق مي كنم
واي كه دلم طاقت دوري تو نداره
بغض نبودن تو اشكامو در مياره
اي كه بي تو اين كوير، خواب بارون مي بينه
وقتي نيستي، غم دنيا توي قلبم مي شينه
اي كه بي تو واسه من، همه دنيا قفسه
هستي از نبودن تو التهاب نفسه
واي كه دلم طاقت دوري تو نداره
بغض نبودن تو اشكامو در مياره